سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

مسئله

آقای کوچولو! شستن جنابعالی موقع تعویض پوشک محترم، اندک اندک به مصیبتی بزرگ بدل شده است. از آنجایی که   والده‌ی محترمه‌تان دردی بس جانکاه در گردن دارند، صرف در آغوش گرفتن آن جناب،  دردها را دو چندان می‌کند. حال که حضرت عالی با قدوم مبارک، شیر آب را می‌بندید  و در روشویی  به جای نزول ا جلال، می‌ایستید و با دستان شریفتان شیر آب را به شرق و  غرب هدایت می‌فرمایید، لطف نموده و تکلیف ما را روشن بفرمایید که بایستی به چه نحو  از عهده‌ی این وظیفه‌ی خطیر  بنحو احسن برآییم.   ...
6 تير 1390

پله پله

عزیز دلم! سه چهار روزه که سَق می‌زنی. دفعه‌های اول خودت کلی ذوق می‌کردی و بعد از هر بار سق زدن، دست و پاهاتو تند و محکم تکون می‌دادی و می‌خندیدی. آدم دل ضعفه می‌گیره موقع نگاه کردن تو لواشک! جدیدترین شیرین‌کاریت هم اینه که الکی سرفه می‌کنی. ببعی ها فدای این بانمکی‌هات بشن خپلم! پنج ماهگی‌ات مبارک ماه من! ...
6 تير 1390

بدون عنوان

نخودچی مامان! دیروز برای اولین بار رفتی تئاتر. البته تو طفیلی سیدعلی بودی.خوب هر چی باشه اون برادر بزرگتره. خیلی خوب بودی؛ مثل همیشه. یک ساعت اول نمایشو بیدار بودی و با دقت و با چشمان کاملا باز! نگاه می کردی. (لازمه بگم معمولا چشمات تا ته بازه قربونت برم!) بعدشم خوابت گرفت و آروم خوابیدی. ...
4 تير 1390

بدون عنوان

من مشغول کارهای خونه بودم و تو داشتی غر می زدی. از اون غرهایی که معنیش اینه که هیچ مشکل خاصی نداری و فقط مامانو می خوای.یهو وسط صداهایی که در می آوردی گفتی:ماما! وااااای! نمی دونی چقدر ذوق کردم. بدو آمدم پیشت و شروع کردم به بوس کردن و چلوندنت. قربونت برم جیگر مامانی!
2 تير 1390